سلام
گاهي وقتا ديگه از دست بداخلاقيهاش تو رانندگي كلافه مي شم. الان مدتهاست كه من رانندگي مي كنم علي يا نمي تونه يا نمي خواد رانندگي كنه نمي دونم. شايد هم مي ترسه كه يه دفعه تو رانندگي نتونه درست ترمز كنه يا يه چيزي شبيه به اين.
ديروز بعد از كار قرار بود بريم طب سوزني
مدتيه بخاطر مشكلاتي كه محل كار قبليش داشت اداره اي كه كار مي كرد رو عوض كرد و الان جاي ديگه اي مشغوله ولي دست از سر آدمهاي اونور بر نمي داره هي بهشون گير مي ده.
همين موضوع خيلي عصبيش كرده ديروز كه مثل اسپند رو آتيش بود و دائم گير مي داد به ماشين هاي بغلي و جلويي و پشتي كه چرا اين بوق مي زنه چرا اين يكي پيچيد جلومون و چرا اين يكي راه نمي ره مثل اين راننده هاي عصبي ماشينهاي خطي سرش رو مي كرد بيرون داد مي زد و گير مي داد. خلاصه نمي دونين با چه فلاكتي رفتيم و برگشتيم.
وقتي در خونه رو باز كرديم و رسيديم يك نفس راحتي كشيدم و از ديروز تو اين فكرم كه چيكار بايد بكنم؟!