تبریک
سر سفره هفت سین و موقع سال تحویل ما رو یادتون نره دعا کنید ها
سال نو پیشاپیش مبارک

سر سفره هفت سین و موقع سال تحویل ما رو یادتون نره دعا کنید ها
سال نو پیشاپیش مبارک

مریض شدن علی آقایی
تغییر محل کار من
فوت پدر علی
منتفی شدن جشن عروسیمون تا اطلاع ثانوی
برگشتن علی به کار قبلیش علی رقم میلش
هی دکتر رفتن و دکتر رفتن و دکتر رفتن و دکتر رفتن
اشکهای گاه و بیگاه علی - تمام زندگیم-
به هر حال گذشت
خدا رو شکر اوضاع بهتره و منم امیدوارم که سال دیگه سال خوبی باشه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

غمناکم و از کوي تو با غم نروم جز شاد و اميدوار و خرم نروم
از درگه همچون تو کريمي هرگز نوميد کسي نرفت و من هم نروم
ابوسعيد ابوالخير
دیروز خواهر علی یه چیزی گفت که فکرمو خیلی مشغول کرده " توی راهنمای داروی ربیف نوشته که مصرف همزمان هر دارویی در کنار ربیف باید با مشورت پزشک باشه نکنه داروهای همیوپاتی با این دارو تداخل داشته باشه" موضوع اینه که ما نمی دونیم ترکیبات داروی همیوپاتی علی چیه و حالا گیرم رفتیم پیش دکتر مغز و اعصاب بهش بگیم داروی همیوپات چیه و ترکیباتش چیه اونوقت دکتر طفلک از کجا جواب ما رو بدونه شما نمی دونیم ما باید چیکار کنیم؟
پ ن ۱ : راستی جلسه آخر همیوپاتی و ای اف تی توی سال ۸۷ رو تو هفته گذشته رفتیم . علی راضیه و اینکه واقعا بهش کمک کرده برامون دعا کنید.
پ ن ۲ : ممنون آقای فروغمند از ترجمه ای که برامون فرستادین از دیروز هر روز روزی چندبار انجامش می دیم باز هم همراه ما باشد و تنهامون نگذارید.
گل پامچال وقتی گل میدهد، نوید بهار را با خود می آورد وبحق نام آن را گل نوروز گذاشتند در ضمن با دیدن این گل شیرینی ماه اسفند هم یادم میاد
می گن تو اروپا هم گل دادن این گل به معنی اومدن بهاره

جدی قشنگ نیست؟!

گاهی وقتا اینقدر برای گلهای مختلف ذوق می کنم علی می گه باید می رفتم تو کار گل و پرورش گل و گیاه شایدم یه وقتی این کار رو کردم.
البته سینره و سنبل هم قشنگ هستند ولی پامچال یه حسه دیگه ای داره

سنبل رایحه بی نظیری داره
راستی کتاب "عطر سنبل عطر کاج "نوشته فیروزه جزایری دوما رو خوندین؟ قشنگه خیلی قشنگه روحت احساس خنکی و سبکی می کنه وقتی بخونیش
گفتم دارم یه کتاب می خونم به اسم " در راه ویلا" یه مجموعه داستان نوشته فریبا وفی جالب بود و اینکه فکر کنم خانمها بیشتر خوششون بیاد. فرصت داشتین بخونیدش.![]()
پ ن: یاسی عزیزم دوست خوبم به نظر من صداقت از هر چیزی ارزشمند تر هستش و برای ما هم این صداقت می تونست خیلی مفید باشه خیلی از مسائلی که الان علی باهاش درگیره بخاطر همین نبودن صداقت هستش اگر واقعیت رو قبول می کردند و به موقع براش چاره اندیشی می کردنند بهتر از فرار از واقعیت بود شما اینطور فکر نمی کنید؟
کلی کتابهای جدید در قالب مجموعه داستانهای کوتاه اومده حسنش هم همینه کوتاهه
مجموعه داستان " تو راه ویلا" رو دارم می خونم اگر خوشم اومد بهتون می گم که بخونیدش
هر وقت اینجا می رم یه سر هم قسمت کودکان می زنم کلی وسایل سرگرمی جدید اومده مثلا یه بازی اومده می تونی خودت جسدهای کوچیک رو مومیایی کنی!!!![]()
یا یه سری تابلو هست که با وسایل باستانشناسی می تونی از توش فسیل یا اسکلت دایناسور در بیاری!! ![]()

شایدم بوده من خبر نداشتم!!! می خواستم بخرما روم نشد! برای اینکه خیلی هم دلم نسوزه رفتم یه پازل خریدم اینقدره خوشگله!
کلی توش رنگ داره![]()
ابري نيست
بادي نيست
مي نشينم لب حوض:

گردش ماهي ها، روشني، من، گل، آب .
پاكي خوشه زيست .
***
مادرم ريحان مي چيند .
نان و ريحان و پنير، آسماني بي ابر، اطلسي هايي تر.

رستگاري نزديك : لاي گل هاي حياط .
نور در كاسه مس، چه نوازش ها مي ريزد !
نردبان از سر ديوار بلند، صبح را روي زمين مي آرد .
پشت لبخندي پنهان هر چيز.
روزني دارد ديوار زمان، كه از آن، چهره من پيداست .
چيزهايي هست، كه نمي دانم .
مي دانم، سبزه اي را بكنم خواهم مرد .
مي روم بالا تااوج، من پر از بال و پرم .
راه مي بينم در ظلمت، من پر از فانوسم .
من پر از نورم و شن
و پر از دارو درخت .
***
پرم از راه، ازپل، از رود، از موج
پرم از سايه برگي در آب :
.jpg)
چه درونم تنهاست .
*****
سهراب سپهری
چهارشنبه تولد آقامون
هستش
علی
جونم :
تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک
بیا شمع هارو فوت کن که ۱۰۰ سال زنده باشی
اینم کیک تولد آقایی
لطفا کادو یادتون نره دل بچه مون
کوچیکه اگه کادو نگیره غصه می خوره که اصلا براش خوب نیستا!!![]()

راستی چون دل منم کوچیکه برای منم
گل و شیرینی بیارید خوشحال می شم
نه که فکر کنید ندید بدیدیما دلمون کوچیکه![]()
هفته پیش (من داشتم علی رو راضی می کردم که بریم پیش دکتر نازمهر) به پیشنهاد خانواده علی رفتیم یه دکتر مغز و اعصاب دیگه که می گفتن محشره و رودست نداره!![]()
ساعت ۴ رفتیم کلی توی نوبت بودیم اونم توی یه مطب شلوغ و تنگ و خلاصه ۷:۴۵ رفتیم پیش دکتر ایشون هم در کمال خونسردیو بی تفاوتی علی رو معاینه کرد و گفت که شما ام اس دارید بعد هم از نظر من به هیچ عنوان نباید استرس داشته باشید اینجا بود که علی گفت اتفاقا کار من هم کلی استرس داره- البته الکی گفتا نمی دونم چرا دکترا رو می ذاره سر کار جالب اینه که اواخر تابستون کارش رو تغییر داد چون باید زمان زیادی صرف کارش می کرد و کار هم استرس بالایی داشت- جناب دکتر هم گفتند پس اینجور
به نظر من شما از کار افتاده هستید!!!!
و اگر بخواهید می تونم همین حالا این موضوع رو بنویسم!!
من و علی جفتمون نفسمون بند اومده بود
انگاری که دکتره فهمید گفت البته منظورم این بود که برای یک کار پر استرس از کار افتاده اید![]()
بعد هم گفت همین داروهایی رو که دارید استفاده می کنید همین ها خوبه !
علی گفت ربیف خیلی اذیتم می کنه دکتر خان هم گفت حالا فعلا دو ماه دیگه بزن اگه دیدیم بازم اذیتت می کنه بتا فرون برات می نویسم
هیچی دیگه ما هم اومدیم بیرون یه خورده تو اتاق انتظار نشستیم - چون جفتمون نمی تونستیم راه بریم و بعد هم تو ماشین تا خونه یک کلمه هم حرف نزدیم در صورتیکه هر دوتامون در مورد یک موضوع فکر می کردیم.
" ای کاش پزشکهای ما یه چند واحدی هم روانشناسی پاس می کردند"
علی آقایی هم فردا صبحش از خواب که بلند شد گفت که از امروز داروهای دکتر همیوپات رو می خورم گوره بابای این دکترا (با عرض معذرت از جامعه پزشکی)
دو روز هم هست که میگه بهترم فکر می کنم افتاده رو رگ لجبازی با این دکتر آخریه.
(آرام-سعید- بهشت - نازمهر- عاصی- دنیز- شهرام- ح م- سعید-محسن - مریم- آزی و ...)
زندگی - گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست
. . .
با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
. . .
بسراییم به آواز بلند:
- شادی روی تو!
ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه
عطر افشان
گلباران باد. (فریدون مشیری)
پ ن: در جواب دوست عزیزم سعید خان باید بگم که علی از درد پاش بخاطر اینکه من متوجه بیماریش نشم چیزی نگفته و خانوادش هم لطف کردن و به روی خودشون نیاوردن و وقتی بیمارستان بستری شد من فهمیدم (قبل از اون هر بار ازشون پرسیدم که سال ۸۳ دکتر در مورد پا درد علی چی گفته هیچ کس جواب درستی بهم نداد) و این رو هم از دکترش شنیدم که سال ۸۳ بهش هشدار داده بوده که کوچکترین موضوع رو باید جدی بگیره.
در صورتیکه جدی جدی برای من کوچکترین اهمیتی نداشت چون به نظر من هر چیزی بالاخره راه حل داره و اینکه این موضوعی است که ممکن هستش برای هر کسی پیش بیاد و اینکه این موضوع ارزش این رو نداشت که این بلا رو سر خودش بیاره! به هر حال گذشته ها گذشته
ممنون از مهربانی و لطفتون کلمات قادر نیستند احساسم رو به شما برسونن نمی دونین چقدر دوستون دارم
ای کاش علی من هم اینقدر قوی و امیدوار بود کاش کاش!

ولی روحیش خیلی خرابهبازم مرسی آرام عزیزم
پ ن : دوستای خوبم اگه می تونید شما هم منو راهنمایی کنید.
صبح اشک توچشماش جمع شده بود می گفت پاهام درد می کنه
خیلی غصه دارم چی کار کنم براش؟
چی کار میشه کرد؟ از صبح این موضوع تو ذهنمه چرا اینجوری شد؟ چرا همه چی قاطی شد؟ چرا باید اینقدر درد بکشه؟
آخ اگه بدونین چقدر معصومه این پسر