شايد!

 

 هي هي خدا رو شكر!

پاييز من

پاييز هميشه فصل مورد علاقم بوده فصل مدرسه و دانشگاه و فصل پر از جنب و جوش! فصلي كه من علي رو ديدم! فصلي كه هزارتا خاطره خوب ازش دارم و اينكه راستي سالگرد عروسيمون نزديكه!

 

 

 

 

تعطيلي و روزه و ربيف علي

سلام

ماه رمضون هم داره تموم ميشه ماه سختي هست البته نه براي روزه گيرها براي روزه نگيرها! بقول يكي از همكارامون عبادت شما و اسارت ما!

گذشته از روزه گرفتن و نگرفتن و اينكه ماه بركت و عبادت هستش اين بهم خوردن ساعت زندگي از همه بدتره و بهتره يعني نميشه گفت بده يا خوبه از تنبلي متنفرم و اين ماه براي خيلي از كسايي كه مي شناسم ماه تنبليه! قبول ندارين؟

داريم به مهرماه نزديك مي شيم. ماه محبوب ماه مدرسه رفتن  ماه پر از خاطرات!

اوضاع علي كم و بيش خوبه فقط جديدا آمپول ربيف روي پوستش واكنش نشون مي ده بعد از ۲ سال تازه داره اين اتفاق مي افته! دو هفته ديگه وقت دكتر داره و بايد به دكتر بگيم .

ياد

سلام

چند وقتيه ذهنم تبديل شده به يه دستگاهي كه دائم خاطرات ۱۰ -۱۲ سال پيش رو يام مي ياره اين كار هم كاملا ناخواسته اتفاق مي افته و تنها كاري كه مي تونم انجام بدم اينه كه مرورشون كنم و ياد دوستام بيافتم كه حالا به هيچ كدومشون دسترسي ندارم.

يك نفرشون كه شده ديگه برام كابوس دائم صداشو مي شنوم يا دلم هواي ديدنشو مي كنه!

 

بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید

صداش
به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش
مسیر نبض عناصر را
به ما نشان داد
و دست هاش
هوای صاف سخاوت را ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند داد

به شکل خلوت خودبود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد
و او بشیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود

و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر شد
همیشه کودکی باد را صدا می کرد
همیشه رشته ی صحبت را
به چفت آب گره می زد
برای ما ، یک شب
سجود سبز محبت را
چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم
و مثل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم

و بارها دیدیم
که با چقدر سبد
برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت

ولی نشد
که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله ی نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چقدر تنها ماندیم.                                                    سهراب سپهری