سلام خدا

سلام خدا

 حال و احوال خوبه؟

من چطورم ؟

 مي دوني كه خوب نيستم

مي دوني كه ديشب تا صبح علي نازنينم تب داشت

مي دوني كه بخاطر اون آمپول لعتني هر چند وقت يكبار اينجوري مي شه؟

راستي چرا اينجوري شد؟ چرا ما رو داري اينجوري امتحان مي كني؟

فكر نمي كني يه خورده ديگه زياد شده؟ نمي شد يه شكل ديگه امتحان مي شديم؟

نگفتي تازه اول راهه بذارم يه زره خوش بگذرونن بعد؟

نگفتي ما چقدر آرزو داريم؟

ببخشيد ميشه يه جوري خودت درستش كني؟ مي شه يه جورايي علي نازنينم يه دفعه خوب خوب بشه؟

 بد جوري ظرفيتم پر شده خودت يه كاري كن . ديشب شب بدي بود خيلي بد

خدايا مراقب خودت و ما باش

كشف!!

سلام

 ما (من و علي) خوبيم اوضاع هم روبراهه خدا رو شكر!

راستي يادتونه يكي از خواننده هامون از من عصباني شده بود و يه چندتايي كامنت گذاشته بود و من هم جواب دادم؟!

 هيچي آشناست چند وقت پيش يه اتفاقي افتاد و من فهميدم كه كي بود و چي بود و چرا و اينا!!!

اي كاش نفهميده بودم ديگه براي نوشتن راحت نيستم و احساس مي كنم يه آشنايي مي خونه حس خوبي ندارم و در ضمن هيچ جوري ديگه وجود اين آشنا رو نمي تونم تحمل كنم!!

چرا؟

سلام

  ۴۰ چراغ رو طبق معمول گرفتم و اول از همه رفتم صفحه آخربه هواي نوشته هاي توكا نيستاني(تازگيها كمتر مي نوشت با خودم فكر كردم كه شايد دچار افسردگي هنرمندان شده و بهتر كه بشه بيشتر مي نويسه اما حكايت چيزه ديگه اي بوده!)  خوندم همشو بدون هيچ مكسي و باز هم مثل ۵ شنبه اي دلم گرفت ۵ شنبه اي كه آخرين نوشته وب لاگشو خوندم.

 انگار نفس كشيدن خيلي سخت شده و اينو اونهايي كه حساس ترند زودتر مي فهمند و حس مي كنن و اونهايي كه باهوشترند زودتر تدبيري مي كنند و خودشون رو نجات مي دهند.

  اي كاش زودتر از اينها حس مي كرديم و كاري  مي كرديم.

  مهاجرت هم هوش مي خواد هم انعطاف و هم شجاعت!

  اما تحمل مهاجرت عزیزان و یا کسانی که دوستشون دارید چطور ممکنه؟!