از آخر به اول!
همونجا آخر ۴۰ چراغ رو باز می کنم و شروع می کنم به خوندن. نوشته های توکا نیستانی رو خیلی دوست دارم هرچند که بعد از خوندن شون همیشه دلم می گیره ولی با خودم فکر می کنم خدارو شکر که هنوز هستن کسایی که بخاطرشون برم روزنامه بخرم و یادم بمونه که هفته همیشه با شنبه شروع می شه و شنبه یعنی روز خریدن روزنامه.
خریدن هفته نامه سلامت رو بعد از بیماری علی به یک عادت تبدیل کردیم.
شنبه رو می تونم دوست داشته باشم ولی همیشه ۳ شنبه ها برام شیرین تره.
راستی دوستای خوبم که ام اس دارن اگه براتون مقدوره حتما یه دوره طب سوزنی رو امتحان کنید.
مکانیسم درمان رو نمی دونم ولی وضعیت فیزیکی علی از جلسات ۴ یا ۵ خیلی تغییر می کنه.
بعدا نوشت!: طلای نازنین سلام
همیشه زندگی کن صرف نظر از مشکلاتی که داری به خودت این فرصت رو بده که تمام تواناییهات رو بشناسی و به بیماریت به عنوان ضعف نگاه نکن. عزیزم این چیزیه که همیشه به علی می گم: من علی رو دوست دارم بدون در نظر گرفتن اینکه بیماره و یا ناتوانیی داره ! چون اینقدر امتیاز داره که این مسئله کم رنگه کم رنگه! برای دوستانت چه پسر چه دختر بیشتر از همه خوب بودن- شاد بودن - با محبت بودن - مثبت بودن و . . . . اهمیت داره نه اینکه حالا بیماری داری یا هر چیزی
از من بشنو یه پسر از توانا بودن - قوی بودن و اعتماد به نفس یک دختر بیشتر از هر چیز دیگه ای خوشش می یاد این رو مطمئنم که اگه هی بگی مریضم یا ام اس دارم یا هر چیزه دیگه ای فقط اونها رو از خودت دور می کنی . با خودت بگو علاوه بر بیماری که دارم بی نهایت توانایی و زیبایی دارم.