سلام

یه موضوع خنده داره گریه دار!!!!!!!!!!!!

دیروز بعد از ۱ماه چونه زدن واصرار کردن قرار شد آقامون بیاد دنبالم بریم گردش { آخه می دونین سرش خیلی شلوغه کمتروقت می کنه با هم بریم بیرون}  خلاصه من از صبح خوشحال بودم " چقدر خوش می گذره!" که دم غروب بود  آقامون زنگ زد : دارن نهر جلوی خونمون رو درست می کنند و پل روی نهر و برداشتن و من نمی تونم بیام دنبالت!!! 

قشنگه نه احساسم اونموقع رو می گم خلاصه خیلی خوش گذشت

اینقدر عصبانیم که نگو